استاد حبيب سماعي،(۱۲۸۰ - ۱۳۲۵)، استاد برجسته سنتور بودهاست.
وي در خردسالي به خواست پدر ضرب را فراگرفت و چون هنوز آن اندازه بزرگ نشده بود كه بتواند تمبك را در دست بگيرد، ضرب را روي بالش ميگذاشت و ساز پدر را همراهي ميكرد. ولي از سن ۱۲ سالگي به نواختن سنتور پرداخت.
استاد حبيب سماعي، (زاده ۱۲۸۰ خورشيدي - درگذشته ۱۳۲۵ خورشيدي)، استاد برجسته سنتور بودهاست.
وي در خردسالي به خواست پدر ضرب را فراگرفت و چون هنوز آن اندازه بزرگ نشده بود كه بتواند تمبك را در دست بگيرد، ضرب را روي بالش ميگذاشت و ساز پدر را همراهي ميكرد. ولي از سن ۱۲ سالگي به نواختن سنتور پرداخت.
پس از درگذشت وي، ساز سنتور، يك دوران ركود را تجربه كرد. در نهايت با برداشت استاد صبا (كه با شيوه سنتورنوازي حبيب آشنا بود) از شيوه وي و آموزش آن به افرادي چون فرامرز پايور، اين ساز دوباره جاي خود را در موسيقي ايراني باز كرد.[۱]
مقاله زير شامل پارهاي نكات تاريخي و نيز نكاتي در مورد جايگاه هنري حبيب سماعي و برخي شاگردان وي ميباشد كه در تيرماه سال ۱۳۸۶ به مناسبت شصت و يكمين سالگرد درگذشت حبيب سماعي در روزنامه توقيف شده "شرق" به چاپ رسيدهاست.
علي شادكام
براي نوشتن از حبيب سماعي ميتوان به دوگونه و از دو منظر به گسترش موضوع پرداخت. يكي از منظر تاريخي و بررسي نقش مهم اين نوازنده بزرگ سنتور در حيات و دوام و بقا اين ساز و ديگر از منظر هنري و جايگاهي كه به لحاظ هنري براي اين استاد مسلم ميتوان دانست. اما پيش از هر چيز بايد از زندگي هنري او مختصري ياد كنيم و اينكه او در چه فضايي و در معاشرت با چه استاداني حيات هنري خود را آغاز كردهاست.
● سماع حضور استاد و پدر حبيب سماعي
(۱۳۲۵-۱۲۸۴) خود مردي هنرمند و صاحب فضايل اخلاقي و به لحاظ هنري از بزرگان موسيقي دوران قاجار بود. او در زمره استاداني بود كه به دليل مقام بالاي هنري خود در دربار ناصرالدين شاه رفتوآمد داشت. سخن از سماع حضور البته مجالي ديگر طلب ميكند اما در وصف احوالات او فعلاً همين مقدار كافي است كه بگوييم مردي باايمان، قوي بنيه و در سلسله دراويش نعمت الهي بود. در اواخر عمر بدون وضو دست به ساز نميبرد زيرا موسيقي را وسيلهاي براي تزكيه نفس ميدانست.
در همان اواخر عمر كمتر براي كسي ساز ميزد و به جهت آنكه به عقيده او كار موسيقي بيشتر به «مطربي» كشيده بود، از نواختن ابا داشت و تنها به اصرار آن هم در خلوت دوستان دستي به ساز ميبرد. سالهاي پاياني عمر را معتكف به بارگاه حضرت امام رضا(ع) شد و تا زمان مرگش در همان جا ماند و عاقبت در سال ۱۳۰۰ شمسي درگذشت. حبيب الله سماعي فرزند بزرگ چنين مردي بود و از چهار سالگي تحت تعليم پدر قرار گرفت.
حبيب سماعي در ابتدا با ساز پدر ضرب ميگرفت و به اين طريق با يكي از مهمترين اركان موسيقي يعني «وزن» - كه امروز به آن ريتم ميگويند- آشنا شد. در شش سالگي پدر كم كم حبيب را با ساز سنتور آشنا تر ميسازد و او را تحت تعليم قرار ميدهد. ميگويند در ده سالگي ساز حبيب كاملاً شنيدني بوده و استادان زمان او را تحسين ميكردهاند. او در دوازده سالگي با استادان معروف موسيقي زمان خود مثل آقا حسين قلي و نايب اسدالله در يك مجلس ساز مينواخت و اهل هنر موسيقي ميدانند كه اين نيازمند مقام بسيار بالايي در هنر آن زمان بودهاست.
همين توصيف مختصر از محيط اطراف حبيب و آموزشهاي دوران كودكي اش و نيز حضور او در ميان هنرمندان بزرگ ميتواند نشانگر زمينهاي كاملاً مساعد براي رشد و بروز استعدادهاي حبيب باشد و او را بي ترديد در تداوم سنت سنتورنوازي ايران قرار دهد.
حبيب سماعي البته در زماني قرار دارد كه موسيقي تلفيقي و مساله مكتوب كردن موسيقي در ايران در حال شكل گيري است. او به مدرسه موسيقي سالار معزز نيز سري ميزند و در آنجا با نت نويسي نيز آشنا ميشود اما هرگز از آموختههايش براي ثبت موسيقي و معلومات خود استفادهاي نميكند و در واقع آنها را به هيچ ميگيرد.
اين البته موضوع بسيار مهمي است كه چرا يك موسيقيدان بزرگ و بامعلومات و آگاه به ريزه كاريهاي موسيقي و نوازندگي كه در شرايط تاريخي دشواري هم قرار دارد، آموختههايش را با مكتوب كردن ثبت نميكند.
شرايط زمان حبيب سماعي بسيار خاص است. او تنها شاگرد يكي از آخرين استادان ساز سنتور بودهاست و در واقع در زمان حيات وي هيچ نوازنده سنتور ديگري ديده نميشود. ساز سنتور در معرض انقراض است به طوري كه بعدها وقتي ساز حبيب از راديوتهران پخش ميشد، عدهاي به شوق نوازندگي اين ساز اقدام به ساخت ناشيانه سنتور ميكنند كه در حد يك كار درودگري ساده بتوانند سازي براي خود دست و پا كنند. هيچ كس سنتوري نميسازد و نمينوازد و حبيب با معلومات و سازي كه به ارث بردهاست يكه و تنها قلندرانه شيوهاي از سنتورنوازي را روايت ميكند كه حاصل تداوم يك سنت بسيار قديمي در نوازندگي اين ساز است.
پس از اين مقدمه ميتوانيم از شرايط تاريخي زمان حبيب و نقش او بيشتر و بهتر سخن به ميان آوريم. همانطور كه گفتيم حبيب سماعي تنها راوي سنت و هنر سنتورنوازي ايران در زمان خود است. طبق تحقيقات آقاي مجيد كياني نوازنده سنتور و پژوهشگر موسيقي رديف دستگاهي ايران ويژگيها و اصل و نسب سنتورنوازي حبيب سماعي را تا پنج نسل قبل از او ميتوان دنبال كرد. اين پنج نسل آناني هستند كه از ايشان صفحهاي به يادگار ماندهاست.
قبل از آن البته به دليل نبود منابع صوتي نميتوانيم خط سير سنت موسيقي حبيب سماعي را دنبال كنيم اما همين پنج نسل تداوم و انتقال ويژگيها و پايههاي اصلي هنر آن استادان در ساز حبيب سماعي كافي است تا توجه ما را به اهميت نقش و جايگاه هنري اين استاد متوجه سازد. شيوه گرفتن مضراب، نوع مضراب، شيوه نشستن، كوك كردن، واژهها و جمله بنديها، گردش نغمات و اوزان موجود در سنتور حبيب سماعي درست در تداوم نسلهاي پيشين است و تغيير اساسي در آن رخ ندادهاست.
تفاوت ساز حبيب با استادان قبلي وي يك تفاوت كاملاً طبيعي و از جنس همان تحولاتي است كه در زبان فارسي رخ ميدهد. ميتوان گفت ساز حبيب سماعي در اصول نوازندگي كاملاً در مسير استادان قبل است و در فروع نوازندگي نشان دهنده شخصيت، روحيه، شرايط زمان و مكان و عوامل ديگري است كه اين استاد در آن ميزيستهاست. آن استادان پيش از حبيب هم البته هر يك با ديگري در اصول مشترك هستند ولي در فروع كار تفاوت دارند و اين همان عاملي است كه به ساز هر استاد در زمان خود طراوت و تازگي ميبخشد.
تازگي و طراوتي از جنس طبيعت و از جنس زمان. درست مانند طبيعت كه در تجلي زيباييهاي الهي، در آن تكرار محض و مطلق راه ندارد ولي با ثابت ماندن برخي عوامل و تغيير برخي عوامل ديگر نوعي سرزندگي و نشاط دروني در آن متجلي ميشود. زمانه حبيب سماعي البته از طرفي زمانه هجوم تحولات تند ناشي از غربي شدن و مدرن شدن در ايران هم هست. تحولاتي كه اكنون ميدانيم بسياري از آنها شتابزده و بي محتوا بودهاند.
در موسيقي ايراني يك نگاه متجددگونه شكل ميگيرد و خلاصه آن اين است كه موسيقي ايراني با موسيقي فرهنگ غالب يعني غرب درآميزد و نو شود و تحول يابد و بالاخره از آن حالت قديمي و كهنه، به زعم استاداني كه البته آنها هم ايراني بودند و چه بسا حسن نيت هم داشتند، به درآيد؛ اما به دلايل گوناگون كه به اندازه كافي از آن دلايل گفتهاند و نوشتهاند در اين كار اشتباهات بسياري رخ داد.
حبيب سماعي اما كاري به اين كارها نداشت و سبك نوازندگي او كاملاً اصيل و بدون آلودگي و آغشته شدن به سبكهاي ديگر باقيماند. او البته نه تنها سبك خود را حفظ كرد بلكه كوچكترين علامتي را كه نشان از توجه دروني او به موج جديد موسيقي ايران باشد نيز از خود بروز نداد و علاوه بر اينها گاه به مسوولان موسيقي راديو و... هم اعتراضهاي شديد و تند ميكرد كه «شما داريد موسيقي ما را از بين ميبريد...»حبيب سماعي علاقهاي به ثبت آثارش چه به صورت مكتوب و چه به صورت مصوت نداشت و همواره از اين كار دوري ميجست.
او تنها يك بار آن هم شايد به دليل حفظ شدن صداي يكي از خوانندگان زمانش يعني «پروانه» به پر كردن صفحه تن داد. از او همين صفحهها باقيماندهاند كه مجموع زمان آنها به يك ساعت هم نميرسد. در موارد ديگر حبيب حتي يك بار نواري را كه از او ضبط شده بود به لطايفالحيل به دست ميآورد و آن را از بين ميبرد. اگر چه دليل اين كار را خود حبيب به صراحت به ما نميگويد اما اكنون ميدانيم در موسيقي اي كه حبيب راوي آن بود شرايط و زمان و مكان اجراي موسيقي بسيار مهم است و در شكل گيري اثر نقش دارد. از اين ديدگاه هر اثر ضبط شده تنها تصويري يك بعدي از موسيقي است كه ويژه همان زمان ضبط است.
حتي اگر بلافاصله صفحه ديگري ضبط شود با صفحه قبل تفاوت خواهد داشت چون زمان در حال گذر است. اصولاً در فرهنگ ايراني تكرار بدون تغيير امري پسنديده نيست. در فرهنگ غربي است كه تكرار بدون كوچكترين تغيير مطلوب و گاه ضروري است. در شرق- دنياي قديم- هر اثر هنري بايد با ديگري فرق كند تا باطراوت باشد و اصولاً بتوان به آن هنر گفت.
زيبايي در شرق به صورتهاي گوناگون و بدون تكرار دقيق متجلي ميشود و اين هماني است كه ناخودآگاه حبيب با آن درگير است. استادان ديگري هم در موسيقي سنتي ايراني همچون حبيب از ثبت مكتوب يا مصوت آثارشان شانه خالي ميكردند و اگر چه با نت نويسي و ضبط آثار مخالفت نداشته اما همواره آنها را روشهاي خوبي براي انتقال موسيقي از نسلي به نسل ديگر نميدانستهاند.
حبيب سماعي البته ويژگي ديگري هم داشت كه قدري فهم آن بر ما دشوار است. در تربيت شاگرد نظم و پيوستگي لازم را نداشت و شاگرد نميتوانست مدت زيادي با او دوام بياورد. طرح و سرفصل درس از پيش تعيين شدهاي نداشت و با توجه به حال خود و شرايط زماني كه شاگرد در محضرش حضور داشت گوشهاي را انتخاب ميكرد و همان را نيز با حالتهاي مختلف اجرا ميكرد و اهل فن ميدانند كه با اين روش چه دشواريهايي براي شاگرد پيش ميآيد. به هر حال اين روحيه حبيب بود.
اما با اين همه شاگرداني داشت كه با او بيشتر دوست بودند تا اينكه شاگردش باشند. اين عده اگر چه به عنوان شاگرد در كلاس او رفتوآمد داشتند اما بنا به ادعاي يكي از آنها فقط ميرفتند كه حبيب را ببينند و سازش را بشنوند چرا كه با شيوهاي كه حبيب در كارش داشت چيزي به عنوان آموزش - به معناي رسمي آن - شكل نميگرفت.
اما پس از سالها رفتوآمد به محضر حبيب آن شاگردان- و در واقع دوستان- حبيب، هر يك كم كم با موسيقي حبيب آشناتر شدند و البته صاحب نظر. از بين شاگردان حبيب سماعي، نورعلي برومند، مرتضي عبدالرسولي، قباد ظفر، مهدي ناظمي و ابوالحسن صبا مشهورترينها هستند. حبيب خود همواره از برومند، عبدالرسولي و قباد ظفر به عنوان شاگرد ياد ميكرد و ديگران را چندان دل سپرده به اين كار نميديد.
نورعلي برومند البته در اين بين دوستي ديرينه با حبيب و خانواده سماعي داشت زيرا منزل پدري آقاي برومند محل رفتوآمد استادان زمان از جمله سماع حضور بود و در آن روزگار حبيب هم به منزل پدري آقاي برومند رفتوآمد داشت. برومند، نوازنده تار و سه تار، رديف دان و مردي آگاه نسبت به موسيقي و از شاگردان درويش خان، به مدت دوازده سال با حبيب همراه بود و مضرابهاي او را به خوبي در ذهن داشت. اصولاً شيوه كار حبيب سماعي در ذهن برومند نقش بسته بود. مزيت بزرگ برومند اين بود كه كاملاً به موسيقي ايراني آشنا بود و البته روحيه تربيت شاگرد هم داشت و بسيار منظم تر و پيگيرتر به انتقال دانش و هنر خود اهتمام ميورزيد. او بود كه در زمان تاسيس دپارتمان موسيقي دانشگاه تهران به عنوان استاد اين رشته تا سالها به تدريس ميپرداخت كه اين نيز خود حكايتي بس طولاني دارد.
ديگر شاگرد حبيب مرحوم قباد ظفر است كه يك مهندس معمار بود و موسيقي را به صورت حرفهاي دنبال نميكرد اما به دليل معاشرت با حبيب، مختصات خوبي از ساز او را به دست آورده بود. آثار ضبط شده از قباد ظفر به خوبي نشان دهنده حضور عالمانه او نزد حبيب هستند. ديگر شاگرد حبيب مرحوم مرتضي عبدالرسولي، پس از فوت حبيب عهد كرد كه هرگز دست به ساز نبرد و نبرد.
مرحوم ناظمي ديگر شاگرد حبيب سماعي است كه البته بيش از نوازندگي به ساخت ساز سنتور ميپرداخت. او بهترين سنتورها را در دوره معاصر ساختهاست و تقريباً همه سنتورنوازان برجسته امروز از سازهاي او استفاده ميكنند. ناظمي سنتور خوب ميساخت چون حبيب سماعي او را راهنمايي ميكرد و اين راهنماييها به گونهاي پيش رفتند كه بهترين سنتورها توسط ناظمي ساخته شدند. مرحوم ناظمي خود علاقهمند به نواختن سنتور بود اما شرايط زمان به گونهاي پيش رفت كه او بيش از نوازندگي به ساختن ساز روي آورد. شايد اين تقدير خداوند بود كه يكي از شاگردان حبيب هم به ساخت ساز مشغول شود.
و اما صبا همان «معلم آسماني» معروف در موسيقي ايران نيز شاگرد حبيب بود. تصويري از صبا در حال نواختن سنتور موجود است كه حداقل نوع مضرابهاي او با مضرابهاي حبيب مطابقت دارد. صبا كاري را كه حبيب سماعي همواره از آن ابا داشت پيگيري كرد و آثاري از حبيب را مكتوب كرد. مكتوبات صبا شامل برخي ضربها و آوازهايي است كه به گونهاي از حبيب روايت شدهاند و به نام رديف سنتور صبا شناخته ميشوند.
اين رديف يكي از قديميترين رديفهاي مكتوب است و البته بسيار با ارزش. در رديف سنتور صبا آثاري از خود صبا هم ديده ميشوند ولي بيشتر قطعات و گوشهها حال و هواي آثار حبيب را دارند. پس از گذشت چند دهه از نشر رديفهاي صبا براي سنتور اكنون دليل نگراني و حساسيت حبيب نسبت به مكتوب نشدن آثارش بر ما روشن تر شدهاست.
بنا به شواهد موجود تقريباً تمام آموزشگاههاي موسيقي ساز سنتور را از طريق رديفهاي صبا تعليم دادهاند يا دست كم هنر جويان متوسط را با اين رديف مكتوب آشنا كردهاند. اما عملاً هيچ شباهت و سنخيت قابل قبولي در كار اين شاگردان با كار آن استاد - حبيب سماعي- حاصل نشدهاست، زيرا موسيقي وقتي مكتوب ميشود، بسياري از ظرافتهاي آن از دست ميرود. به هر روي كسي نميتواند صرفاً با اتكاي به رديفهاي مكتوب صبا نوازنده خوبي در سنتور- با مختصات نوازندگي حبيب سماعي- باشد. اين رديفهاي مكتوب، اگر چه در آموزش چندان مناسب به نظر نميآيند اما به لحاظ ديگري بسيار با اهميت هستند. اگر كسي شيوه حبيب سماعي را به صورت سينه به سينه نزد استادي كه به آن شيوه مسلط است درك كرده باشد چه بهرهها كه از اين رديف مكتوب نميبرد.
مجيد كياني استاد رديف و ساز سنتور كه مدت هشت سال شاگرد مرحوم برومند بوده و شيوه حبيب را از طريق اين استاد آموختهاست از كساني است كه از اين رديف مكتوب بهره گرفتهاست. ايشان «ضربيهاي حبيب سماعي» را كه شامل بيست قطعه از آثار اين استاد است، منتشر ساختهاست. پنج، شش قطعه از زيباترين قطعات اين مجموعه مستقيماً از رديفهاي مكتوب صبا گرفته شدهاند.
اين قطعات را ديگران هم اجرا كرده و ميكنند اما همه شاهد هستيم كه پختگي و بلاغت اين مجموعه را ندارند. با اين مقايسهها ميتوان قدري حساسيت حبيب را در عدم ثبت و ضبط آثارش درك كرد. او ميدانست كه با نوشتن و ضبط كردن بسياري از ويژگيهاي فيزيكي آثارش اگرچه ممكن است منتقل شوند اما روح اثر انتقال نمييابد و در آفرينش يك اثر هنري اين «روح» است كه بايد به كار دميده شود.
آثار حبيب سماعي به لحاظ هنري داراي چند ويژگي مهم هستند. اولين ويژگي مربوط به نوع صدادهي مضرابها است. مضرابهاي او چوبي و با سري بزرگ و بدون پوشش بودند. او تلاش نميكرد كه با افزودن پوشش روي مضرابها صداي سنتور را از حالت درخشندگي خارج كرده و مثلاً شبيه به پيانو كند زيرا نوع صدا در فرهنگي كه حبيب در آن پرورش يافتهاست بايد كاملاً شفاف و بلورين باشد.
بعد از حبيب سماعي استادان سنتور پوششهايي از جنس نمد، پارچه، چرم و... به مضرابها افزودند. اين اقدام بيش از هر چيز نشانه تفاوت تفكر مردي مثل حبيب با استادان ديگر است. در تفكر حبيب اصالت جنس صدا بسيار مهم است و در تفكر بعد از حبيب تغيير اين اصالت البته اهميت يافتهاست. هر كدام اين شيوهها مباني فلسفي و فكري خاص خود را دارند كه البته خوب است در جاي خود شرح داده شوند تا هر كدام در جاي خودشان بنشينند.
ديگر ويژگي موسيقي حبيب در نوع وزن انتخابي براساس ادوار ايقاعي قديم است كه در مقايسه با موسيقي دوران تجدد در ايران كه وزن در آن با تئوريهاي غربي توجيه ميشود، هرچند در ظاهر يكي است، ولي در نهايت بسيار تفاوت دارد.
وزن تصنيفها و ضربيهاي حبيب را نميتوان با پايههاي ريتمي موسيقي غربي توجيه كرد زيرا دست كم زمان بندي نواخت ضربات قوي و ضعيف در اين روش به غلط ثبت ميشود. شايد بتوان گفت مكتوب كردن آثار حبيب به مدد تئوري موسيقي غربي «حداقلها» را در آثار او به ثبت ميرساند نه برخلاف باور عدهاي «حداكثرها» را. ويژگي سوم آثار حبيب در چگونگي گردش نغمات- ملودي- است. آثار او درست مطابق ديگر آثار موسيقي قديم ايران در محدوده دانگ قرار دارند؛ برخلاف آثار دوره تجدد كه در محدوده گام شكل ميگيرند. موسيقي حبيب دانگ به دانگ جلو ميرود و از انگارهها و واژههاي اصيل موسيقي ايران بهره ميبرد و از هر گونه پرش و پراكندگي، حركات آكروباتيك و نمايشي به دور است.
نقل است كه وقتي حبيب در مجلسي شروع به نواختن ميكرده، هر شنونده تا پايان اجرا به همان حالت بي حركت باقي ميمانده. استادان بارها ديدهاند كه چگونه وقتي حبيب ساز ميزده قند در يك دست و چاي در دست ديگر كسي كه شنونده اوست تا پايان اجرا باقي ميماندهاست. پس حبيب توانايي و ويرتئوزيته انجام حركات نمايشي و سرگرم كننده را داشتهاست. اما وي هرگز از توانايي بالاي خود در نوازندگي براي خودنمايي، مجلس آرايي و عوام فريبي استفاده نميكرده و به دنبال بيان و القاي يك موسيقي متعالي و پرمحتوا و متمركز بودهاست. چهار مضراب شوري كه در مقدمه يكي از صفحههاي ضبط شده از وي شنيده ميشود اين نكته را به خوبي نشان ميدهد.
اين چهار مضراب اگرچه براي شنونده آرام، پويا، ساده و صريح مينمايد اما در مقام عمل و اجرا سهل و ممتنع است. يعني الگوي آن ساده ولي بيان محتواي معنوي دروني آن به غايت دشوار است. در واقع در شيوه نوازندگي حبيب سماعي، هنرمند در مقام بيان انديشهاي والا و معنوي، از جملهها و واژههاي ساده بهره ميگيرد كه در برخي شيوههاي معاصر اين موضوع كاملاً برعكس ميشود و هنرمند در بيان مسالهاي ساده و سطحي از حركات بسيار پيچيده و آكروباتيك و پرطمطراق منفعت ميجويد كه با لحاظ كردن برخي از امكانات موسيقي ايراني، اين نوع نوازندگي در واقع نقابدار ميشود به طوري كه براي شنوندگان عام تغيير شيوه بيان هنري در دوره معاصر ديگر قابل تشخيص هم نيست.
عنصر ديگر ساز سماعي تزئين است. او در اجرا از ضربات بسيار ظريف دست چپ كمك ميگيرد كه حتي در صفحههاي ضبط شده به خوبي شنيده نميشوند. ثبت اين ظرافتها در مكتوبات بسيار دشوار و گاه ناممكن است. شيوه حبيب سماعي به دليل وجود اين تزئينات كوچك و بسيار مهم به هيچ وجه يك شيوه صاف و ساده و عادي نيست. هر ضربه او داراي نوعي تزئين دروني يا بيروني است كه منهاي آن اصلاً قابل تصور نيست. در واقع هنر او- يا هنر موسيقي ايراني- از همين ظرافتها و نحوه پرداخت آنها آغاز ميشود و شكل ميگيرد.
ميگويند وقتي حبيب چند مضراب ساده با يك دست روي ساز ميزد، تا كوك بودن آن را امتحان كند همان چند مضراب ساده بسيار زيبا، دلنشين، عميق و دروني بودهاند. اين را نورعلي برومند ميگويد كه خود استاد مسلم موسيقي ايراني است.
باري، در عالم موسيقي ايراني نامهايي هستند كه امروزه كمتر آنها را ميشنويم و هنرجويان سازي مثل سنتور شايد در برخي از مكتبها تا سالها نامي از سماعي هم نشنوند حال آنكه او به راستي سنتور را همانند محمد صادق خان و سماع حضور احيا كرد. امروز ديگر نگران انقراض سنتور نيستيم اما جاي دارد تا در اين محدوده از تاريخ موسيقي ايراني نسبت به بازشناسي شيوه و نوع تفكر حاكم بر موسيقي استاداني چون سماعي همت كنيم و از شناخت گذشته راهي براي آينده بهتر در موسيقي ايراني باز كنيم.